سه شنبه ۲۳ شهریور ۹۵ ۱۱:۱۸ ۴۶ بازديد
در مناطق خرماخيز ايران اصطلاحات و واژههاي فارسي زيادي در ارتباط با نخلكاري رواج دارد كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
- مچ مُخ، مُغ يا مُه به معني نخل هم است. نام تنگه و منطقه هرمز هم از اهورامزدا و هرمزد و هورمزد تشكيل شدهاست.
- فَسيل: ساقه اصلي درخت خرما .در جيرفت به پاجوش نخل گفته ميشود.
- تيم: هر چه از فسيل برويد اعم از تنه و پاجوش.
- تيم فسيل: آنچه در كنار تنه اصلي ميرويد.
- مُهكُشَك يا مخ كش : درختچهاي كه از تنه فسيل برآيد.در بم و نرماشير به آنها جنگ مي گويند.
- اَبار: گردي كه از نخل نر ترشح ميشود.در بم و نرماشير به آنها بو مي گويند.در جيرفت و ميناب به آن ايوار ميگويند.
- گلهبشكن يا تَرَكي: از آفتهاي نخل.
- تازوغ: سوسكي از آفتهاي نخل.
- مُشتاب: اتاقك يا سيلويي براي دانهدانه كردن و شيرهگيري از خرما .
- پنگ: خوشه
- تاره: خوشه نخل، زماني كه در غلاف خود قرار دارد و هنوز چوبي نشده است .
- پريچه يا پيرچه: الياف اطراف برگ خرما كه چسبيده به تنه درخت است. پريچه در بعضي مناطق بهعنوان اسكاچ نيز مورد استفاده قرار ميگيرد. در استان بوشهر همان « ليف » ناميده مي شود .در جيرفت به آنها سيس مي گويند. در بم و نرماشير به آنها سي سي مي گويند.
- پيش: برگ درخت خرما
- پاگنه: انتهاي پيش كه متصل به درخت خرما است. در استان بوشهر اين بخش « تاپول » ناميده مي شود .در جيرفت به آنها تَگ مي گويند. در بم و نرماشير به آنها لتي مي گويند.
- دُم باز: خرمايي كه نيمي از آن رسيده و حالت رطب داشته و نيمه ي بالايي به حالت خارك يا نارس باشد